به گل گفتم: "عشق چیست؟ " گفت: " از من خوشگل تر است.. .
" به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: " از من زیبا تر است...
" به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: " از من سوزان تر است...
" به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: " نگاهی بیش نیستم .
روان سباستین ادکینسون، کمدین معروف انگلیسی را کسی به این نام نمیشناسد. اما نام مستربین شهرت زیادی در سراسر دنیا دارد.
این کمدین انگلیسی با حرکات شیرین و به یادماندنی، نویسنده هم هست و بخش زیادی از آثار شناختهشدهاش مانند همین داستانهای مستر بین را خودش مینویسد.
او در سال ۱۹۵۵ در دورهام متولد شد. والدینش کشاورز بودند. برادر بزرگتر او یک اقتصاددان برجسته معروف در اروپاست.
ادکینسون در دانشگاه نیوکسل مهندسی الکترونیک خواند و سپس در رشته تئاتر ادامه تحصیل داد. او در سال ۱۹۹۰ ازدواج کرد و اکنون دو فرزند دارد.
ثروت تقریبی او ۱۰۰میلیون پوند تخمین زده شده است. او علاقه زیادی به ماشین دارد و حتی مجموعهای از ماشینهای قدیمی را جمعآوری کرده است.
برای دیدن تصاویری از منزل این شخص به ادامه مطلب بروید....
ادامه مطلب ...هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى مچاله شده بودند. هردو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند.
پسرک پرسید:«ببخشین خانم! شما کاغذ باطله دارین»
کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها کمک کنم. مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آنها افتاد که توى دمپایى هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.گفتم:«بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.»آنها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم کنند.
بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: …
«ببخشین خانم! شما پولدارین »نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم:«من اوه… نه!»دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى آن گذاشت و گفت:«آخه رنگ فنجون و نعلبکى اش به هم مى خوره.»آنها درحالى که بسته هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند.
فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه اینها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم.
لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آنها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
دلم می خواد برای فردایی بهتر تلاش کنم.
زانوهامو بغل کرده بودمو نشسته بودم کنار دیوار
دیدم یه سایه افتاد روم
سرم رو آوردم بالا
نگاه کرد تو چشمام، از خجالت آب شدم
تمام صورتم عرق شرمندگی پر کرد
گفت:تنهایی
به ادامه مطلب بروید...
ادامه مطلب ...با دیدن این امواج می توان به بزرگی و کرامت خدا پی برد.....
خواص گلها
بر سکوت متمرکز شوید، هنگامی که سکوت فرا رسید ، در آن زندگی کنید. بکوشید به هرجا که می روید ، پیک آرامش باشید....
همیشه محکم ترین سیلی را از کسی می خوری که روزی بهترین نوازشگرانت بود.
الهی تا زمین دارد حرارت ، بماند این رفاقت تا قیامت.
پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد .
مادر که در حال آشپزی بود ،دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند.
او نوشته بود :
صورتحساب !!!
کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان
مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان
نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان
بیرون بردن زباله 1000 تومان
جمع بدهی شما به من :12.000 تومان !
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد،چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:
بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازی هایت هیچ
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که : هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است
وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد. گفت:
مامان ... دوستت دارم
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت:
قبلاً بطور کامل پرداخت شده !!!
کودک فال فروش را پرسیدم چه میکنی؟
گفت:
به آنان که در دیروز خود مانده اند، فردا را می فروشم.
گفتمش بی تو چه میباید کرد ؟ عکس رخساره ی ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهایم کو ؟
تاری اززلف سیاهش راداد .. وقت رفتن همه رومیبوسید به من ازدور نگاهش راداد ..
یادگاری به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد .
دنبال نگاهها نرو، چون میتونن گولت بزنن، دنبال دارایی نرو چون کمکم افول میکنه دنبال کسی برو که باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با یک لبخند میشه یه روز تیره را روشن کرد. کسی را پیدا کن که تو را شاد کنه.
آیا میدانستید؟؟؟
صدای بال زدن جغد هنگام پرواز شنیده نمی شود .
******
زبان زرافه ۵۰ سانتی متر است .
******
رتیل میتواند تا ۲ سال بدون غذا زندگی کند .
هرگز این چهار چیز را در زندگیت نشکن:
اعتماد ، قول ، رابطه و قلب
زیرا وقتی این ها می شکنند صدا ندارند !
ولی درد بسیاری دارند.
دعای پاس کردن ترم ! :
الهی ادرکنی پاساً ترمی بالنمراتِ دهی وگاهِ دوازدهی
والحفظ من مشروطی والفلخِ اُستادی والغوِ امتحانی برحمهِ !
*کاش در کتاب قطور زندگی ، سطری باشیم ماندنی نه حاشیه ای از یاد رفتنی…
*زندگی وقتی قشنگه که در کتاب قانون آن اصل معرفت ماده محبت و تبصره عشق نوشته شده باشه.
*زندگی مثل یه دیکته است، هی می نویسی، هی پاک می کنی. هی غلط می نویسی، هی پاک می کنی. غافل از اینکه… ازرائیل داد می زنه برگه ها بالاااااا.
*تنها بنائی که هر چه بیشتر بلرزه، محکمتر می شه، دل آدمی است.
*ارزش انسان به اندازه حرف هایی هست که برای نگفتن دارد. /span>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>
* هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.
* گر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشهای را بالا ببری.
* اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.
* دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند.
* وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه می شود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد …
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهدساخت …
ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد …
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش …
تا که پی درپی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد ….
و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت
مرگبارم را .....
تعریف عشق:
اسپانیایی ها میگن :
عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است !
ایتالیایی ها میگن:
عشق یعنی ترس از دست دادن تو !
ایرانی ها میگن :
“عشق سوء تفاهمی است بین دو احمق که با یک ببخشید تمام می شود!!
هیچکس هرگز نمی داند چه سازی می زند فردا
چه می دانی تو از دیروز، چه می دانم من از فردا
همین یک لحظه را دریاب که فردا می شوی تنها....
:My love
True love never dies for it is lust that fades away
Immature love says: "I love you because I need you
Mature love says "I need you because I love you"
Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays"
... I Still LOVE YOU
انتظار
هیچ گاه چشمهایی را که عاشقانه میپرستم ندیدم اما میدانم چشمهایش به مهربانی دریا وبه وسعت دشت شقایق است و این برای من کافی است که بدانم عمق چشمانش به ژرفای اقیانوس است و مثل دشت آرام است. من رنگ چشمانش را برای چه میخواهم بدانم وقتی نگاهش پر از عشق است وقتی در عمیقترین نقطه چشمانش می شود دریا را پیدا کرد و در ساحل چشمانش به آرامش رسید. رنگ چشمش مهم نیست وقتی در کنارش به آرامش خیال میرسی و میخواهی تمام دنیا در یک لحظه نگاه او تمام شود. هیچ چیز مهم نیست وقتی ایثار و عشق در نگاه او معنا پیدا کند. یک نگاه برایت تمام دنیا میشود. باور میکنی؟
مادر
با کدامین واژه تو را ستایش کنم که هر چه می گردم جمله ای نمی یابم
که خوبیهای تو را معنی کند و بیانگر همهً خوبیهای تو باشد
تو یی که بر کویر زندگیم یک باره باران مهر می شوی و غمهایم را می شویی
تو یی که هر وقت دلتنگ می شوم آغوش پر مهرت را بر رویم می گشایی وبا
دستان نوا ز ش گر ت غبار غم از چهره ا م می زدایی هر گاه تو را استوار بر سجا ده
نمازت می بینم اشک در چشمانم حلقه می بندد و آ ن گاه هست که می خواهم
با یک بغل گل سرخ تو را در آغوش بگیرم و بگوییم دوستت دارم ای مادر.
عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار اوست.
در زمانهای قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود و فضیلتها و تباهی ها در همه جا شناور بودن ، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند روزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شدند ، ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی کنیم مثلا قایم باشک همه از این پیشنهاد خوشحال شدند ، دیوانگی فورا فریاد زد : من چشم می گذارم ،من چشم می گذارم . از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی بگردد همه قبول کردنداو چشم بگذارد و به دنبالشون بگردد . دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمانش رابست و شروع کرد به شمردن یک ... دو ... سه ... همه رفتند تا جایی پنهان شوند،لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد ،خیانت داخل انبوهی زباله پنهان شد ،اصالت درمیان ابرها مخفی شد ،هوس به مرکز زمین رفت ،دروغ گفت زیر سنگی پنهان می شوم اما به ته دریا رفت ،تمع به داخل کیسه ای که خودش دوخته بود رفت . و دیوانگی همچنان مشغول شمردن بود ... هفتادونه ... هشتاد ... هشتاد و یک .همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود و نمی توانست تصمیم بگیرد جای تعجب نیست چون همه می دانیم ، پنهان کردن عشق مشکل است در همین حال دیوانگی به شمارش آخر می رسید نود و پنج ... نود و شش ...نود و هفت ... هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و در میان یک بوته گل رز پنهان شد . دیوانگی فریاد زد : دارم میام ، اولین کسی که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی اش می آمد جایی پنهان شود لطافت ، دروغ هوس و... همه را پیدا کرد بجز عشق او از یافتن عشق ناامید شده بود ، که حسادت در گوشهایش زمزمه کرد تو باید عشق را پیدا کنی او در پشت بوته گل رز است .دیوانگی شاخه ای را از درخت کند و با شدت زیاد آنرا به بوته فرو کرد ... دوباره و دوباره... تا با صدای ناله متوقف شد . عشق از پشت بوته بیرون آمد در حالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد ، شاخه به چشمان عشق فرو رفته بود و او نمی توانست جایی را ببیند ، او کور شده بود . دیوانگی گفت: من چه کردم... چگونه می توانم تورا درمان کنم ؟ عشق پاسخ داد : تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کاری بکنی راهنمای من شو ، و اینگونه است که از آن روز به بعد :
عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار اوست .
چقدر جالبه که:
۱- تا وقتی مریض نشی کسی برات گل نمیاره.
۲- تا فریاد نزنی کسی به طرفت بر نمیگرده.
۳- تا گریه نکنی کسی نوازشت نمیکنه.
۴- تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمیاد.........
و تا وقتی نمیری کسی تو رو نمی بخشه.
احساس خوب وقتیه که یه نفر دلتنگت بشه،
احساس بهتر وقتیه که یه نفر عاشقت بشه،
اما بهترین احساس وقتیه که یه نفر هیچ وقت فراموشت نکنه.